دردونه ی مامان در آخرین روز ده ماهگی
ساعت 2 شب وقتی که رونی تازه شیطنتش شروع می شه
مراحل رفتن رونی توی شومینه وقتی دست زده به شوفاژ و دستش سوخته بهم ریختن اتاقش نتیجه شیطنت ...
نویسنده :
مامان
8:57
بعد از یک روز شیطونی
تو بخواب نازنینم …. به جان تمام دلواپسی هایم قسم، که لحظه ای دیده بر هم ننهم و نگهبان تمام غزل های بر باد رفته باشم قول می دهم یک مو نیز از سر قاصدک رویاهایت کم نشود ، تو بخواب نازنینم …. ...
نویسنده :
مامان
20:50
اولین عید قربون رونیکا جونی 24 مهر 92
خدای مهربون و عزیزم به خاطر همه نعمت هایی که توی زندگیم بهم دادی مخصوصا خانواده ی خوبم شوهر مهربونم دختر نازم و همه همه همه چیز ازت ممنونم امروز عید قربون سال ٩٢ هست رونیکا جونم نه ماه و یازده روزشه الان تقریبا از یک هفته بیشتر است که من و دخترم جفتمون سرمای شدیدی خوردیم اما شکر خدا داریم بهتر می شیم .می شه گفت این اولین سرما خوردگی رونیکا هم بود دخترم داره روز به روز شیرین تر و ناز تر می شه وقتی نگاهش می کنم کلی حال می کنم که چه دختر خوشگل و عسلی دارم (قضیه همون سوسکست )اما چه کنم که عاشق دردونه خانوم خودم هستم .به خاطر سرما خوردگیمون یک هفته است که خونه مامان جون رونیکا خانم هستیم دور و بر دخترم حسابی شلوغه و داره بهش خوش...
نویسنده :
مامان
13:30
ای خدا جووووون چقدر این دخمله نازداره
رونیکای نه و ماه و هفت روزه
بفرمایید فضولی......
مادر به دخترش می گفت: هر وقت خواستی قلبت بیرون از بدنت بتپد بچه دار شو! ...
نویسنده :
مامان
22:46