رونیکارونیکا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

رونیکا عسلی

دخترم از دیوار راست هم بالا میره

رونیکا خانم از وقتی که مثل فرفره چهار دست و پا رفته دیگه دوست نداره کار تکراری انجام بده یعنی لحظه ای نباید ازش غافل شد حتی موقع خواب همه چیز و می گیره بلند می شه حتی دیوار و بعد شروع می کنه کم کم قدم برداشتن بعد از چند قدم دستاش و ول می کنه و سقوط آزاد الهی فدای شیطنت هات بشم  تو این عکس هم می خوای میز عسلی رو بگیری بلند شی  کلا تو زمان هایی که بیداری انقدر پر جنب و جوشی که نمی دونم باید چی کار کنم یه مطلبی بود تو سایت پارسه گرد  که گفت واسه این ماه می خواهم جوابشو بدم تا ببینم تو  اینده هم مثل الانتی یا نه فدای دختر نازم که اینقدر شیطونه میزان فعالیت : آیا خیلی فعال است، زیاد فعال نیست یا میانه رو می باشد؟ ...
8 شهريور 1392

هفته پانزدهم و خبر های خوب

    دختر مامان دیگه کم کم داره بزرگ میشه گه گداری معده ام بهم میریزه و سرم هم درد می گیره یک کم اذیت میشم اما عشق تو همه این ها رو واسه مامانی قشنگ و به یاد موندنی میکنه .چهار شنبه 25 مرداد صبح همراه بابایی جون رفتیم بابل واسه دکتر و آزمایش و سونوگرافی امروز بابایی کل کارهاشو واسه شما تعطیل کرد و زحمت کشید و با ما اومد که ما رو این طرف و اون طرف ببره .دکتر به قدری شلوغ بود که اگه تا ظهر هم منتظر می شدیم نوبتمون نمی شد که باز هم مزاحم عمه جون زهره شدیم و بدون نوبت رفتیم تو بعد خانم دکتر واسمون سونوگرافی نوشت و با بابایی رفتیم سونو وای خدایا که اونجا هم بدتر از مطب دکتر بالاخره نوبتمون شد و همراه بابایی رفتیم ت...
1 خرداد 1392

تعیین جنسیت

    15 شهریور شده و عشقم رفته تو هفته 18 قراره این هفته بریم با هم پیش خانم دکتر و ببینیم چه خبر از نی نی جون خوشگلم. عمه آتوسا جان از شیراز اومده و اولین عروسک و کادویی تو واست خریده خیلی قشنگه دستش درد نکنه همه عاشقتن نی نی خوشگلم.صبح با عمه آتوسا جان رفتیم مطب دکتر حالم زیاد خوب نبود معده ام خیلی اذیتم می کرد بالاخره بعد از کلی معطلی نوبتم شد. مامانی چشمت روز بد نبینه دستیار خانم دکتر ضربان قلبتو پیدا نمی کرد داشتم از بغض و دلشوره می مردم بعد از کلی این ور و اون ور خانم دکتر ضربان قلبتو شنید اما من انقدر ناراحت بودم که هیچی نشنیدم خیلی حالم بد شده بود خدا رو شکر عمه آتوسا جان بود اونجا وگرنه از ناراحتی و ...
1 خرداد 1392