رونیکارونیکا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

رونیکا عسلی

باز هم دلتنگی...

1393/4/23 23:27
نویسنده : مامان
226 بازدید
اشتراک گذاری

امروز عشق من وارد یک سال و 5 ماه 5 روزگی شده داریم روزهای سختی رو دوباره می گذرونیم. باز هم به خاطر من و درس هام؛ چون آخر این ماه امتحان جامع دارم ؛ تقریبا یک ماه میشه که اومدیم خونه مامان جون و پدر جون از بابا امیر هم دوباره دور شدیم و واقعا دلتنگشیم.پدر جون و مادر جون  و نگو که خیلی زحمتشونو زیاد می کنیم خیلی زیاد نمی دونم چه جوری باید تشکر کنم یا جبران کنم محبت هاشونو. دیروز مامان جونت می گفت یعنی رونیکا وقتی بزرگ بشه یادش می مونه که چقدر پیش ما بود و عزیز دل ما بود یعنی میاد به ما سر میزنه؟دلم بدجور گرفت یاد بی معرفتی خودم نسبت به مادر جون و پدر جون خودم افتادم که درگیری های درسی و کاری و زندگی باعث شده شاید 3 ماه باشه که بهشون سر نزده باشم، کسایی که زمان بچگی ام به خاطر شرایط کاری پدر و مادرم ازم مراقبت می کردن و برام زحمت می کشیدن اما حالا منی که ......امیدوارم تو یادت بمونه که چقدر برات زحمت کشیدن و ازت مثل یک گل مراقبت کردن .رونیکا جون از صبح که بیدار می شی با مامان جونت میری بیرون با این همه بد اخلاقی و لجبازی تا شب که واقعا دیگه تمام توانشون رو گرفتی برمی گردید. از نونوایی وسوپر مارکت و بازار و پارک وخونه فامیل ها گرفته تا مطب و مغازه دایی ها همه جا می برنت تا سرگرم بشی و من درس هامو بخونم و بتونم کارهامو انجام بدم چه حال بدی دارم فقط خدا می دونه که چقدر حال بدی دارم دلم برای شوهرم زندگیم برای مادری کردن واسه تو واسه باهم بودن واسه همه چیز تنگ شده زندگی عجیبیه داریم این همه می دوییم واسه بهتر و شادتر بودن در حالیکه داریم بهترین لحظاتمون و از دست میدیم ای خدای مهربون خودت کمکمون کن هیچی نمی تونم بگم هیچی هیچی هیچی

پسندها (2)

نظرات (2)

مامان اسرا
29 تیر 93 9:37
سلام مامانی من شما رو خیلی درک می کنم دقیقا پسرم سه سال ونیمه بود منم ارشد می خوندم شبهایی که می رفتم تهران همراه باباش برام خوراکی بین راهی میذاشت الان که یادم میاد اشکم در میاد چقدر بچه ام روتنها گذاشتم ووافعا برای پسرم مادری نکردم شش روز سر کار و بعد درس و...... . واقعا دلم میسوزه .خیلی ازش دور شدم طوری که الان 10 ساله شده همدیگر رو درک نمی کنیم. امیدوارم شما وقت بذارین وانشاءا... این روزها به خوبی سپری بشه. رونیکا جون هم اذیت نشه.
رونیکا
30 تیر 93 21:08
سلام دخترتون خیلی خوشگله درست مثل اسمش ایشالا همیشه زیر سایه ی مامان وباباش سالم باشه